“I sing the Siren song of war.”
من اواز سیرن جنگ رو میخونم
📝 داستان هیرو:
در بین محافظین درجه بالا اسلیترین یک پیمان رسمی قبل از هر جنگ وجود دارد: هیچ وقت یک اسلیترین شکست نمی خورد.در واقع این جمله برابر با قسم بزرگ و عهد و پیمان قابل اجرای اسلیترین ها می باشد. هرکس که از وظیفه و عهد خود کوتاهی کند از میان انها طرد خواهد شد. شکست خوردن مساوی با اسلیترین نبودن است.
اسلیتیس که زمانی یکی از برترین های نژاد خود بود هم قطاران خود را برای سالیان طولانی در جنگ ها رهبری کرد و از صدای قدرتمند خود به عنوان قوی ترین سلاح استفاده می کرد.قدرتمند،مارپیچ و سرپنتاین(موجودات مار مانند با عقل انسان) او محافظان قدرتمند را در خدمت ژرفا نشینان و محافظت از جواهرات شهرهای غرق شده رهبری می کرد. اما در نبرد نهایی کری، نیروهای او توسط لشکر متجاوز لویانتس ها که به دنبال یافتن جواهرات برای خدایشان میلراون بودند به عقب رانده شد.پس از کشت و کشتار خونین و طولانی وقتی که بدن مردگان از شهرهای غرق شده پاک سازی شد فقط یک جام ارزشمند از آنجا کم شده بود. از صد محافظ تحت فرمان او فقط تعداد کمی زنده ماندند ولی تمامی تلاش ها و رشادت های آن ها اهمیتی نداشت زیرا جواهری از آنجا ربوده شد.احترام او از بین رفت و او از آنجا تبعید شد. او به دنبال جام گمشده به راه افتاد.با اینکه او می توانست هزاران برابر وزن جام گمشده به آنها طلا بدهد اما او باید تا زمان پیدا نشدن آن جام جدای از آنها زندگی کند.هیچ مقدار طلا نمی تواند احترام از دست رفته او را به او بازگرداند.