داستان Hero های Dota2 هیرو Grimstroke

‌‌📋 نام هیرو :
Grimstroke

✊️ شعار هیرو :
I’ll paint this world as I see fit.

📝 داستان هیرو :
Grimstroke که فردی خوش قیافه، ماهر، مکار و ظالم می باشد نیروهای فاسد و ترسناک خود را از طریق جوهر نامقدس از قلم مرموز خود آزاد می کند.او که در سنین جوانی وظیفه محافظت از مردمانش به او واگذار شد، راه به دست آوردن قدرت بیشتر برای او قربانی کردن تمامی افراد هم نژاد خود بود و او با کمال میل این امر را پذیرفت.او که توسط جادویی که قرار بود از مردمانش محافظت کند او را دربرگرفت و هم نوعان او در حال حاضر به عنوان موجودات جوهری و برای همیشه وابسته به قلم او می باشد. جیغ های با عذاب و شکل ترسناک مردمانش در هر تصویر سیاهی که او با قلمش می سازد نمایان می شود
مردمان آشکاور دور میدان معبد جمع شده بودند و منتظر دیدار با محافظ جدید خود بودند، مردی که روح خودشان را به روح او گره بزنند.اما آخرین حرکت قلم او برخلاف سنگ نوشته باستانی زده شد و پیوند محافظ جدید شکل گرفت. همه مردم حتی کسانی که در خانه هایشان بودند احساس کردند که یک چیز بسیار اشتباه شکل گرفت.
او دلیل را سریع فهمید.قطرات خوناب که قرار بود پتانسیل ظرف جوهر او را افزایش دهد در عوض باعث آلودگی آن شد و قدرت جادو گره زننده روح که او باید استفاده می کرد حالا خطر بلعیدن خود او را داشت.یک طلسم جوهری از سنگ نوشته به سمت قلم او حرکت کرد و خیلی زود دست او را در برگرفت و به سرعت گسترش یافت و زمانی که دهان و صورت او را دربرگرفت او حتی نمیتوانست فریاد بزند.
او در تمام زندگی خود محاسبه می کرد که چگونه قدرتی فراتر از قدرت محدودی که اساتید او به او نشان داده بودند بدست آورد و این کار با شکستن مراسم مقدسی که نیروی جوهر را تقویت می کرد صورت می گرفت. البته در حالی که منبع قدرت او را فراگرفت او میزان قدرتی که روح او به دست آورد را حس کرد که او حتی تصور این میزان را نداشت.بزرگترین دستاورد هنوز در انتظار او بود و او فقط باید در برابر آن دوام می آورد.
او از قدرت اتصال روح هم نوعانش استفاده کرد و جریان جوهر فاسد را به عقب راند.ناله عظیمی که زجر مردمانش بود در هوا پیچیده شد.برخی تعادلشان را از دست دادند. افراد ضعیف از پا در آمدند و بسیاری سعی در فرار کردن داشتند.حتی با اینکه او از نیروهای روحانی بیشتری از مردمانش استفاده می کرد برای متوقف کردن جریان جوهر کافی نبود.
فقط زمانی که نفس او در سینه حبس شد و تاریکی جریان جوهر تمامی وجود او را دربرگرفت او راه خروج خود را از آن پیدا کرد. نیروی روحانی که مردمان آشکاور-مردمان هم نوعش- برای محافظت از آنها به او دادند به دور شکل جریان یافت.
با آخرین موج توانش این دفعه او نیروی خود را با دقت بیشتری بکار گرفت و جریان جوهر را به قدرت اتصال روح خود با مردمانش هدایت کرد.
او احساس کرد که جریان جوهر به آرامی عقب نشست و او ناله های مردمانش که فساد روح آنها را در برگرفته بود را می شنید. وقتی که جریان جوهر بلاخره آرام گرفت نگاه او نسبت به جهان تغییر کرد.مردمام آشکاور که او روزی آنها را می شناخت از بین رفته بودند و روح تمامی آنها تبدیل به سایه هایی ترسناک از گذشته خودشان شده بود.آنها دیگر به شکل گوشت و خون نبودند و تنها شکل جوهر به خود گرفتند.

فیسبوک توییتر گوگل + لینکداین تلگرام واتس اپ کلوب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *